طبقه بندی: فناوری وب و پورتال
چچ
یکپارچه سازی تجربه دیجیتالی با تعاملات دنیای واقعی

یکپارچه سازی تجربه دیجیتالی با تعاملات دنیای واقعی

1393/04/18

پراناو و میستری (Pranav mistry) دانشجوی دکترای واسط سیالات در آزمایشگاه رسانه­ای ام ای تی است. وی چند سال قبل در شرکت مایکروسافت به عنوان محقق در زمینه UX ( طراحی تعامل انسان با رایانه) کار می­کرد. میستری که فارغ­ التحصیل رشته IT است. علاقه ­مند به یکپارچه ­سازی تجربه اطلاعاتی دیجیتال با فعل و انفعالات دنیای واقعی ما است.برخی از پروژه­ های میستری شامل یادداشت­ های چسبنده هوشمند (Quickies) است که امکان جست و جو و یادآوری دارد؛ قلمی با توانایی طراحی به صورت سه بعدی، و Tapuma، نقشه­ای قابل لمس که می­تواند به عنوان گوگلی در جهان فیزیکی عمل کند. علایق پژوهشی او نیز عبارت­ اند از : تعامل لمسی و حرکتی انسان با رایانه، محاسبات همه جا حاضر، هوش مصنوعی، بینایی ماشین، هوش جمعی و رباتیک. او در یکی از سخنرانی­هایش از علایق و کارهایش گقته است. در پست از وبلاگ متن کامل این سخنرانی ارائه شده است.

ما رشد کردیم و این در حالی بوده که با اشیای مادی اطرافمان رابطه­ ای متقابل داشته­ ایم. تعداد بسیار زیادی از آنها وجود دارند که هر روز مورد استفاده ما قرار می­گیرند. کار کردن با آنها بر خلاف ابزارهای رایانه­ ای­ مان بسیار لذت ­بخش ­تر است. وقتی که ما در مورد اشیا صحبت می­کنیم، عامل دیگری هم به طور خودکار با آنها همراه می­شود، و آن نحوه حرکات بدن ما در استفاده از این اشیا است : این که ما چگونه این اشیا را تحت تاثیر قرار می­دهیم و چطور از آنها در زندگی روزمره استفاده می­کنیم. ما از حرکات بدنمان نه فقط برای تعامل با این اشیا استفاده می­کنیم، بلکه آنها را برای ارتباط با یکدیگر هم به کار می­بریم. به عنوان مثال حرکت ((نماسته))، که شاید برای ادای احترام به شخصی استفاده شود؛ یا شاید در هند نیازی به آموزش معنای این حرکت به یک بچه احساس نشود. چنین مطلبی به خودی خود در زندگی روزمره فراگرفته می­شود.

بنابراین، من تمایل زیادی دارم بدانم که چگونه دانش ما در مورد اشیا و حرکات روزمره و نحوه استفاده ما ازین اشیا می­تواند بر رابطه ما با دنیای دیجیتال نفوذپذیر باشد. به جای استفاده از ماوس و کیبورد، چرا من نتوانم از کامپیوترم به همان شکلی که با اشیای اطرافم در تماس هستم، استفاده کنم؟ بنابراین، من تحقیق در این مورد را از حدود هشت سال پیش شروع کردم، و این در واقع از یک ماوس روی میزم شروع شد. به جای اینکه از آن برای رایانه­ ام استفاده کنم، بازش کردم. اغلب شماها می­دانید که در آن روزها، ماوس ­ها با توپی در داخلشان طراحی می­شدند و دو غلتک داشتند که در واقع رایانه را راهنمایی می­کردند که توپ در چه مسیری در حال حرکت است، و در نتیجه جهت حرکت ماوس کدام طرف است. در واقع، نکته قابل توجه این دو غلتک بودند و من در حقیقت تعداد ماوس­ه ای بیشتری احتیاج داشتم، در نتیجه یک ماوس دیگر از دوستم قرض کردم- که هیچ وقت هم پسش ندادم - و من حالا چهار غلتک داشتم. جالب­تر اینکه، کاری که من با این غلتک­ ها کردم این بود که، در اصل، آنها را از ماوس­ ها بیرون آوردم و در یک خط قرارشان دادم. آنها شامل چند بند و کشنده و فنر بودند. چیزی که من با آن مواجه شدم در اصل یک دستگاه رابط حرکتی بود که در حقیقت به عنوان یک دستگاه حساس به حرکت عمل می­کند که با هزینه­ ای برابر با دو دلار ساخته شده است. پس هر حرکتی که من در دنیای فیزیکی خودم انجام می­دهم در واقع در دنیای مجازی تکرار می­شد فقط با استفاده از این دستگاه که من در سال 2000 آن را ساختم.

به خاطر اینکه من علاقه­ مند بودم این دو دنیا را با هم ترکیب کنم، به فکر کاغذهای یادداشت چسبی افتادم. فکر کردم، ((چرا تنوانم از یک کاغذ یادداشت چسبی کوچک به عنوان یک منبع الهام استفاده کنم و آن را به دنیای دیجیتال پیوند بزنم؟ یک پیام روی یک کاغذ چسبی برای مادرم میتواند تبدیل به یک پیام کوتاه دیجیتالی شود، یا شاید یک پیام یادآوری کننده برای یک ملاقات که به طور خودکار با تقویم دیجیتالی من هماهنگ شود.

همین طور یک لیست انجام کار­ها که با شما به صورت خودکار هماهنگ شود. ولی همچنین این امکان را به شما بدهد که قادر باشید در دنیای مجازی جست و جو کنید، با اینکه شاید این امکان را پیدا کنید که پرسشی بنویسید، مثلا اینکه بگویید، آدرس دکتر اسمیت چیست؟ و این سیستم کوچک میتواند اطلاعات را در اختیار شما قرار بدهد. در واقع این سیستم مثل یک سیستم، ورودی-خروجی اطلاعات عمل می کند که تنها از کاغذ ساخته شده است.

در یک اکتشاف دیگر، من فکر ساخت یک قلم به سرم زد که می تواند به طور سه بعدی طراحی کند.پس، من این قلم را ساختم که می­تواند به طراحان و معماران کمک کند بتواند طرح­های سه بعدی را که به ذهنشان خطور می­کند، طراحی کنند، درنتیجه این روشی است که با حواس در تعامل بیشتری است.

بعد فکر کردم، چرا یک نقشه گوگل که در دنیای فیزیکی باشد نسازم؟ که در آن به جای تایپ یک کلمه کلیدی برای یافتن چیزی، بتوانم شی­ء مورد نظرم را روی آن قرار دهم. مثلا اگر یک کارت سوار شدن به هواپیما را روی آن قرار دهم، به من دروازه خروجی را نشان دهد. با اینکه با قرار دادن یک فنجان قهوه روی آن به شما نشان می­دهد که کجا می­توانید قهوه بیشتری پیدا کنید. یا اینکه کجا می­توانید آن فنجان قهوه را دور بیاندازید.

بنابراین، اینها تحقیقات اولیه بود که من انجام دادم به خاطر اینکه هدفم این بود که دو دنیا به طور یکپارچه به هم مرتبط شوند. در بین همه این تجربیات، یک چیز مشترک بود، و آن اینکه من تلاش می­کردم یک قسمت از دنیای مادی را به دنیای مجازی وارد کنم. من قسمت­هایی از اشیاء را میگرفتم، یا هر بخشی از زندگی واقعی را، وآنها را به دنیای دیجیتالی می­ آوردم، به خاطر اینکه هدفم حسی تر کردن رابط­های رایانه­ ای بود.

ولی بعد پی بردم که ما انسان­ها در حقیقت به محاسبه علاقمند نیستیم. چیزی که ما به آن علاقمند هستیم اطلاعات است. ما می­ خواهیم درباره چیزها بدانیم. ما می­ خواهیم در مورد طرز کار چیز­های اطرافمان بیشتر بدانیم.

درنتیجه من، حدودا اوایل سال گذشته فکرکردم چرا در مسیری معکوس به بررسی چنین نکته­ ای نپردازم؟ چطور است دنیای دیجیتال خود را داشته باشم و دنیای مادی را با اطلاعات دیجیتالی نقاشی کنم؟ پیکسل ­ها در واقع، در حال حاضر، در این قطعات مستطیل شکل که در جیب­ های ما جا می­شوند محدود هستند. چرا این محدودیت را برطرف نکنم و آنها را به اشیای مورد استفاده در زندگی روزمره انتقال ندهم؟ در چنین حالتی نیازی به یادگیری یک زبان جدید نیست تا بتوان معنی این پیکسل­ ها را دریافت.

پس، برای تحقق بخشیدن به این رویا، فکرکردم که یک پروژکتور بزرگ را روی سرم قرار بدم. فکرکنم برای همین است که به آن پروژکتور کله­ای می­گویند، این طور نیست؟ این ایده را مو به مو به اجرا درآوردم، و کاست دوچرخه سواری­ ام را گرفتم، و بالای آن را یک برش کوچک ایجاد کردم تا پروژکتور را به راحتی روی آن قرار بگیرد. بنابراین حالا، کاری که می­توانم انجام دهم این است که می­توانم پیرامونم را با این اطلاعات دیجیتالی تقویت کنم. ولی بعدا، فهمیدم که حتی میخواهم با پیکسل­ های دیجیتالی هم ارتباطی متقابل داشته باشم. پس من یک دوربین کوچک را نیز اضافه کردم، که به عنوان یک چشم دیجیتالی عمل می­کرد. بعد­ها ما این ایده را به طرحی مشتری پسند ارتقا دادیم که بسیاری از شما آن را به عنوان دستگاه سیکس سنس می­شناسید.

ولی جالب­ترین قسمت این تکنولوژی به خصوص این است که شما می­توانید دنیای دیجیتال خود را به هر کجا می­روید حمل کنید. شما می­توانید از هر سطحی و هر دیواری که اطراف شما است به عنوان یک رابط استفاده کنید. دوربین د رحقیقت همه حرکات شما را تعقیب می­کند. هر کاری که شما با دست­هایتان انجام می­دهید.دوربین آن را به عنوان یک حرکت می­شناسد و در واقع اگر دقت کنید، اینجا چند نشان رنگی وجود دارند که در طرح اولیه ما از آنها استفاده می­کردیم. شما می­توانید روی هر دیواری نقاشی کنید. در مقابل دیوار بایستید و شروع به نقاشی روی آن کنید ولی ما اینجا فقط یک انگشت را تعقیب نمی کنیم، ما به شما آزادی استفاده ار هر دودست خود را می­­دهیم، بنابراین شما می­توانید از هر دو دست خود برای کوچک و بزرگ کردن نقشه استفاده کنید. دوربین در حقیقت، همه تصاویر را می­گیرد عمل تشخیص لبه­ ها و همچنین رنگ­­ها را هم به عهده دارد و این در حالی است که محاسبات عددی بسیاری هم در داخلش د رحال انجام شدن هستند. پس، از لحاظ تکنیکی، این یک مقدار پیچیده است، ولی به شما این امکان را می­دهد که به نوعی بتوانید بیشتر با حواس خود در ارتباط باشید. ولی من بسیار هیجان زده هستم از این که شنا می­توانید چنین وسیله ­ای را با خود به فضای بیرون بیاورید، فقط لازم است که ژست عکس گرفتن بگیرد و آن برای شما عکس می­گیرد. و بعد­ها من می­توانم یک دیوار را درهر کجا پیدا و این عکس­ها را مرور کنم یا شاید بسیار خب، بخواهم یک مقدار این عکس را تغییر بدم و آن را برای یک دوست ایمیل کنم. بنابراین ما به دنبال دورانی هستیم که در واقع در آن دنیای محاسبات با مادیات ادغام خواهند شد. و البته، در سیستم مورد بحث حتی اگر هیچ سطحی را پیدا نکنید، می­توانید از کف دست خود برای عملکرد­های ساده استفاده کنید. اینجا، من در حال برقراری تماس با یک شماره تلفنم، فقط با استفاده از دستم. دوربین نه تنها متوجه حرکات دست شماست، بلکه، جالب این است که، همچنین توانایی تشخیص اشی­ای را که شما در دست خود دارید هم دارد.

کاری که در واقع ما اینجا در حال انجامش هستیم برای مثال، در این مورد، دوربین جلد یک کتاب را با هزاران یا شاید میلیون­ها کتابی که دراینترنت وجو دارد تطابق می­دهد، و همین چک می­کند که این کتاب در رابطه با چه موضوعی است. بعد از یافتن این اطلاعات، در مرحله بعد نظرات و انتقادات در مورد کتاب را می­یابد، یا حتی نقد با فرمت صدا توسط نشریه نیویورک تایمز در مورد کتاب را نیز می­یابد پس در واقع شما این امکان را خواهید داشت که انتقادی رادر ارتباط با یک کتاب به صورت صوتی نیز بشنوید.

در اینجا می­خواهم از دو استاد برجسته دانشگاه ­ام آی تی تشکرکنم. تصور کنید، من در حال دیدن یک ویدئوی زنده از سخنرانی استادم بودم، بیرون، فقط با در دست داشتن یک روزنامه. روزنامه شما اطلاعات هواشناسی را به طور زنده نشان می­دهد به جای اینکه شما رایانه خود را برای یافتن چنین اطلاعاتی چک کنید. وقتی که در حال برگشت هستم، فقط می­توانم از کارت ورود به هواپیمای خود استفاده کنم تا ببینم که پروازم چقدر تأخیر داشته است، به خاطر اینکه من در آن زمان مشخص، حوصله باز کردن آی ­فونم را، برای چک کردن این مورد به خصوص ندارم و فکر می­کنم که این فن­آوری نه تنها مسیر را عوض می­کند بله، حتی نحوه ارتباط ما با یکدیگر را نیز تغییر می­دهد و این تغییر تنها در ارتباط با دنیای مادی نیست. قسمت جالب ماجرا این است که، من به متروی بوستون رفتم، و بازی پانگ در داخل قطار انجام دادم بر روی زمین، می­توانید تصور کنید؟ و من فکر می­کنم که این تنها تخیل شماست که در رابطه با موضوعاتی که فکر می­کنید محدودیت ایجاد می­کند به خصوص زمانی که چنین فن­آوری با زندگی واقعی ادغام شود.

ولی بسیاری از شما در واقع در این مورد بحث می­کنید که همه کارهایتان فقط در ارتباط با اشیای فیزیکی خلاصه نمی­شود. می­گویید ما در حقیقت مقادیر بسیاری حسابداری کاغذی انجام می­دهیم و خیلی فعالیت­ های مشابه این، در مورد چنین فعالیت­ هایی چه می­توان گفت؟ و بسیاری از شما در مورد نسل آینده رایانه­ های صفحه ­ای که به بازار می­ آیند، هیجان­ زده هستید. اما، من به جای اینکه برای آنها منتظر بمانم، در حقیقت یکی برای خودم ساختم، فقط با استفاده از یک تکه کاغذ در این مورد کاری که من کردم این بود که دوربین را از سیستم مورد بحث حذف کردم دوربین­های وبکم مجهز به یک میکروفون در داخل خود هستند. من میکروفون را از آن خارج کردم، و بعد میکروفون را به شکل یک گیره به یک قطعه کاغذ متصل کردم، و این با هر قطعه کاغذی که در اطرافتان بیابید قابل اجراست. پس الان صدای لمس را دقیقا در زمانی که به کاغذ دست می­زنم دریافت میکنم و این در حالی است که دوربین در واقع مسیر حرکت انگشتان من را تعقیب می­کند. شما حتما می­توانید فیلم­ها را هم تماشا کنید. و حتی می­توانید بازی کنید. در اینجا، دوربین می­فهمد که شما کاغذ را به چه شکل نگاه­داشته­اید و در حال مسابقه ماشین­بازی هستید.

بسیاری از شما حتما فکر کرده­ اید که با این سیستم حتما می­توان در اینترنت گشت زد. بله، شما می­توانید به هر وب ­سایتی بروید یا اینکه می­توانید همه­ گونه پردازشی روی یک تکه کاغذ انجام دهید هر کجا که لازم داشته باشید ولی، جالب­تر اینکه، من به اینکه چطور می­توان این سیستم را به شکلی پویاتر مورد استفاده قرار داد علاقه­ مند هستم. جوری که وقتی به میز کارم برمی­گردم فقط لازم باشد اطلاعات مورد نظرم را بگیرم و به رایانه­ ام انتقال دهم در نتیجه می­توانم از رایانه ­ام هم استفاده کنم.

و چرا فقط رایانه­ ها؟ ما می­توانیم کاغذها را نیز وارد چنین سیستمی بکنیم. بازی با دنیای کاغذ جالب است. در اینجا، من قسمتی از یک مطلب را برمی­دارم و قسمت باقی­مانده مطلب را اینجا می­گذارم و در حقیقت در حال تغییر اطلاعاتی هستم که در اینجا دارم. بله و بعد می­گویم، بسیار خب، این به نظر خوب می­رسد، بهتر است که چاپش کنم. پس من الان یک نسخه چاپ شده از آن را نیز دارم، و حالا روند کاری بسیار طبیعی­تر و نزدیک­تر به حواس ماست به نسبت روشی که ما در حدود بیست سال قبل استفاده می­کردیم، به جای سیستم قبلی حالا می­توانیم این دو دنیا را با یکدیگر ادغام کنیم.

و در آخر، فکر می­کنم که ادغام اطلاعات با اشیاء زندگی روزمره نه فقط به ما کمک می­کند جدایی را که اعداد و ارقام میان این دو دنیا ایجاد میکنند از بین ببریم، بلکه به ما کمک می­کند به نوعی، انسان باقی بمانیم تا بتوانیم با دنیای مادی خود ارتباط نزدیک­تری برقرار کنیم. همین­طور به ما کمک می­کند که ماشین­ هایی نباشیم که در مقابل ماشین­ های دیگر می­ نشینند.

نویسنده: علیرضا زارعی (مدیر فروش)
اجازه انتشار: قید نشده
نوع: تالیف